تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران