دست ابوسفیان کماکان در کمین است
اما جواب دوستان در آستین است
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد