شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است