از غنچۀ بوستان، شکوفاتر باش
سرسبز بمان و باغبان باور باش
چون موج، خروشان و پریشان حالیم
دنیا طلبان بیپر و بیبالیم
از چشمۀ نور، ساغری پُر مِیْ کن
تجلیلِ بهار عمر، قبل از دِی کن
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشید و ماه نور گرفتند وام از او
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت
ياری ز که جويد؟ دلِ من، يار ندارد
يک مَحرم و يک رازنگهدار ندارد!
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم