پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند