سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست