من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
دلی به دست خود آوردهام از آن تو باشد
سپردهام به تو سر تا بر آستان تو باشد
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند