هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده