ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟