بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟