بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟