او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست