نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی