سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين