ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من