قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم