کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
دعا کن هر گلی پرپر نمیرد
کسی با چشمهای تر نمیرد
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو