تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند