بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
آن بادهای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را