بازآمدهای به خویشتن میطلبم
سیرآمدهای ز ملک تن میطلبم
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
تا بر شد از نیام فلق، برق خنجرش
برچید شب ز دشت و دمن تیره چادرش
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟