و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود