گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود