سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم