تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم