و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم