در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست
خاموشی تو رنگ فراموش شدن نیست
در ولولۀ نام تو خاموش شدن نیست
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان
ای که بر روشنای چهرهٔ خود نور پیغمبر سحر داری
نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
ای شکوهت فراتر از باور
ای مقامت فراتر از ادراک
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
ای تا همیشه مطلعالانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار
ای لهجهات ز نغمۀ باران فصیحتر
لبخندت از تبسم گلها ملیحتر