در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد