وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد