وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد