به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده
دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!
قرار بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
کريم السّجايا، جميل الشّيم
نبّى البرايا، شفيع الامم