وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد