ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی