به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
چه بود سهم زمین و زمان اگر تو نبودی
و سرنوشت تمام جهان؟ اگر تو نبودی
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی