سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت