تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست