گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم
خدا جلال دگر داد ای امیر تو را
که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟
نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشته است