میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی