این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی