آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی