این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی