میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی