فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را