از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را