کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد