ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو