هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»