با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را