تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!