جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس