سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود دراین شهر ايمانش
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس